مقالهای از ربکا سولنیت (مورخ و فمینیست آمریکایی) در گاردین
لوقمه؛ لیلا احمدی (ترجمه و تحلیل) –پرونده جفری اپستین، میلیاردر آمریکایی و چهره بانفوذی که در سال ۲۰۱۹ به اتهام قاچاق جنسی دختران نوجوان بازداشت شد، یکی از رسواترین نمونههای سوءاستفاده از قدرت، ثروت و روابط سیاسی در تاریخ معاصر به شمار میآید. این پرونده نهفقط افکار عمومیِ آمریکا که جهان را به لرزه درآورد و پرسشهای بنیادینی درباره ماهیت قدرت، فساد، فرهنگ مردسالارانه و سازوکارهای بیعدالتی در نظامهای سیاسی و اجتماعی برانگیخت. اهمیت ماجرای اپستین در این بود که نشان داد چگونه فردی با پشتوانه مالی عظیم و ارتباطات گسترده با سیاستمداران، دانشگاهیان و سلبریتیهای جهانی میتواند سالها به اعمال مجرمانه ادامه دهد بیآنکه سیستم قضایی و رسانهای، مانع جدی برایش ایجاد کند.
جفری اپستین در دهه ۱۹۸۰ با سرمایهگذاریهای مالی و شبکهسازی گسترده توانست به مشاور ثروتمندان والاستریت بدل شود. او با تکیه بر روابطش با افراد بانفوذ، از جمله شاهزاده اندرو (بریتانیا)، بیل کلینتون، دونالد ترامپ و شماری از دانشمندان و دانشگاهیان برجسته، جایگاهی اجتماعی پیدا کرد که به او امکان میداد مصون از پیگرد باشد. در پشت این ظاهر موجه، شبکهای گسترده از سوءاستفاده جنسی از دخترانِ نوجوان شکل گرفته بود که به شهادت قربانیان، اغلب با فریب، وعده کار یا تحصیل و سپس با تهدید و ارعاب همراه میشد.
[م. شاهزاده اندرو، دوک یورک و فرزند دوم ملکه الیزابت دوم بریتانیا، در پرونده اپستین نقش جنجالی داشت. او به دلیل رابطه نزدیک با جفری اپستین و اتهامات مربوط به سوءاستفاده جنسی از یک زن جوان آمریکایی که مدعی بود در نوجوانی گرفتار اپستین شده، زیر ذرهبین دادگاه و رسانهها قرار گرفت. او ابتدا هرگونه رفتار غیرقانونی را رد کرد. در سال ۲۰۲۲ نیز با قربانی پرونده به توافق مالی غیرعلنی رسید و از هرگونه مسئولیت کیفری اجتناب کرد. در نهایت این پرونده باعث شد از وظایف رسمی سلطنتی کنار رود و اعتبار عمومیاش بهشدت کاهش یافت.]
[م. بیل کلینتون هم با جفری اپستین ارتباط داشت و چند بار با هواپیمای شخصی او مسافرت کرد، اما اتهام قضایی آشکاری علیه او مطرح نشد. او اعلام کرد از فعالیتهای غیرقانونی اپستین بیاطلاع بوده و با قربانیان ملاقات نکرده است. این ارتباط نشاندهنده تأثیر قدرت و شهرت بر شبکههای سوءاستفاده است.]
اپستین نخستین بار در سال ۲۰۰۸ به اتهام سوءاستفاده از دختری زیر سن قانونی محاکمه شد، اما با توافقی بحثبرانگیز فقط به ۱۳ ماه زندان محکوم شد که بخش عمدهاش را در خارج از زندان سپری کرد. این تخفیف بیسابقه موجی از انتقادها را به همراه داشت. در سال ۲۰۱۹ بار دیگر با اتهامات سنگینتر بازداشت شد، اما پیش از محاکمه، در زندان به شکلی مشکوک جان باخت. گرچه گزارش رسمی دلیل مرگ را خودکشی اعلام کرد، اما بسیاری از تحلیلگران و افکار عمومی بر این باورند که مرگ او میتواند نتیجه سکوت اجباری و حذف شاهد کلیدی باشد. شهادت او پای بسیاری از سیاستمداران و افراد مشهور را به میان میکشید.
پرونده اپستین صرفاً اتفاقی فردی نیست، بلکه بازتاب فرهنگی تاریخی است که در آن سوءاستفاده جنسی بهنحوی سیستماتیک، عادی و پذیرفته شده و در تاریخ معاصر ریشههای گستردهای دارد.
دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی مملو از نمونههایی است که نشان میدهد چگونه سینما، موسیقی و حتی ادبیات غربی، روابط مردان بزرگسال و دختران نوجوان را رمانتیک یا هنری جلوه میدادند. فیلم «منهتن» ساخته وودی آلن، با روایت رابطه مردی میانسال با دختری دبیرستانی، یا فیلم «Pretty Baby» با بازی بروک شیلدز ۱۱ ساله در نقش نوجوانی روسپی، فقط بخشی از این تاریخ فرهنگی است. این بازنماییها موجب شدند بسیاری از اشکال خشونت جنسی علیه کودکان و نوجوانان نه به عنوان جرم که بهمثابه «بخشی از آزادی هنری» یا «سبک زندگی هنرمندان» دیده شوند.
نقش رسانهها در بازتولید هنجارها
رسانهها و صنعت سرگرمی در این دوره نقشی اساسی در عادیسازی چنین روابطی داشتند. تصاویر عکاسانی چون دیوید همیلتون یا جوک استرجز که نوجوانان برهنه را با عنوان «هنر» به نمایش میگذاشتند، در کتابهای رومیزیِ محافل و مجلات پرتیراژ منتشر میشد. این فرهنگ تصویری به مخاطب القا میکرد که مرز میان کودکی و بزرگسالی سیال است و میتوان با برچسب «هنر» یا «آزادی فردی»، استثمار جنسی را توجیه کرد. همین فضا بستری فراهم کرد که افراد بانفوذ مانند اپستین بتوانند سالها به اعمال خود ادامه دهند و حتی نوعی مشروعیت اجتماعی برایشان ساخته شود.
اپستین بهعنوان نماد سیستم
اپستین صرفاً فردی خطاکار نبود. او نماد سیستمی بود که در آن ثروت، قدرت و فرهنگ مردسالارانه، سپری حفاظتی برای مجرمان میساخت. او محصول جامعهای بود که قربانیان را نادیده میگرفت و گاه آنها را متهم میکرد. همین امر سبب شد پرونده اپستین به نقطه عطفی در مبارزات جنبشهای فمینیستی و عدالتخواهانه تبدیل شود؛ چرا که آشکار کرد مسأله صرفاً به یک فرد محدود نیست، بلکه به ساختارهای فرهنگی، حقوقی و سیاسی برمیگردد که سالها امکان تداوم چنین رفتارهایی را فراهم کردهاند.
واکنش رسانهها و افکار عمومی
پرونده اپستین بهسرعت به تیتر نخست رسانههای جهان تبدیل شد. افشاگریهای روزنامههایی مثل میامیهرالد، گاردین و نیویورکتایمز نقش مهمی در شدتبخشیدن به این جنجال ایفا کرد. گزارشهای تحقیقی نشان میداد که چگونه سیستم قضایی آمریکا در سال ۲۰۰۸ با توافقی پنهانی، عملاً اپستین را از مجازات واقعی معاف کرده بود. افکار عمومی با شنیدن این خبر خشمگین و برآشفته شد. این پرسش اساسی مطرح بود که: «چگونه ممکن است فردی با چنین جرایم آشکار، فقط به چند ماه زندان سبک محکوم شود؟» رسانهها این پرونده را نمونهای روشن از «عدالت برای ثروتمندان» نامیدند.
همزمان شبکههای اجتماعی نیز میدان اعتراض و گفتوگو شدند. هزاران زن تجربههای آزار جنسی از افراد بانفوذ را در قالب هشتگهایی چون MeToo بازگو کردند. بسیاری از فعالان اجتماعی تأکید داشتند که اپستین صرفاً نوک کوه یخ است و پشت پرده، شبکه گسترده مردان ثروتمند و صاحبنفوذ وجود دارد که با همپیمانیهای سیاسی و اقتصادی از چنگال عدالت مصون ماندهاند.
[م. جنبش «میتو» (#MeToo) از اکتبر ۲۰۱۷ در آمریکا روی کار امد و هدف آن آشکارسازی و مقابله با آزار و سوءاستفاده جنسی بهویژه در محیطهای کاری بود. این جنبش با انتشار تجربیات قربانیان در شبکههای اجتماعی، توانست سکوت طولانی قربانیان را بشکند و افکار عمومی را متوجه گستردگی این معضل کند. در سطح جهانی، جنبش میتو به کشورهای مختلف از جمله کانادا، بریتانیا، فرانسه و هند گسترش یافت و باعث شد قوانین و سیاستهای حفاظتی از قربانیان تقویت شود.
در ایران نیز جنبش میتو به شکل محدودتر و با چالشهای اجتماعی و قانونی بیشتر ظهور کرد. با وجود محدودیتها، قربانیان خشونت جنسی و آزار در محیطهای کاری، آموزشی و حتی خانوادگی، تجربیات خود را در فضای مجازی به اشتراک گذاشتند. این روند موجب شد گفتگوهای عمومی درباره تابوهای اجتماعی و فرهنگ مردسالارانه شکل بگیرد و فشار برای حمایت قانونی از قربانیان افزایش یابد.
جنبش میتو در ایران و جهان، نشان داد آگاهیبخشی و همبستگی اجتماعی میتواند قدرت مقابله با سوءاستفاده و فرهنگ سکوت را افزایش دهد. این جنبش به قربانیان جسارت افشاگری میدهد و جوامع را وادار میکند به ساختارهای قدرت و نابرابریهای جنسیتی نگاه دوباره بیندازند و اقدامات اصلاحی انجام دهند. جنبش میتو به ابزار مهمی برای تغییر فرهنگی و اجتماعی بدل شده است.]
نقش ترامپ و سیاستمداران دیگر
یکی از ابعاد حساس پرونده اپستین، ارتباطات او با سیاستمداران برجسته بود. دونالد ترامپ در دهه ۱۹۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ بارها در مهمانیها و عکسهای مشترک در کنار اپستین دیده شده بود. گرچه ترامپ پس از بازداشتِ اپستین مدعی شد که «سالهاست رابطهای با او ندارد»، اما شواهد نشان میداد ارتباطشان فراتر از آشنایی سطحی بوده است. مخالفان ترامپ، این ارتباط را دلیلی برای تردید در صداقت او دانستند.
بیل کلینتون، رئیسجمهور پیشین آمریکا، نیز به دلیل سفرهای متعدد با هواپیمای خصوصی اپستین موسوم به «Lolita Express» مورد هجمه قرار گرفت. کلینتون در بیانیهای اعلام کرد از فعالیتهای غیرقانونی اپستین بیخبر بوده، اما افکار عمومی بهسادگی این توضیح را نپذیرفت. شاهزاده اندرو بریتانیا نیز در مرکز جنجال قرار گرفت و اتهاماتی مبنی بر رابطه با یکی از قربانیان نوجوان اپستین علیه او مطرح شد؛ اتهاماتی که به بحران شدیدِ اعتبار خاندان سلطنتی دامن زد.
فمینیسم و تغییر فرهنگی
جنبش فمینیسم در این میان نقشی حیاتی داشت. بسیاری از فعالان فمینیست تأکید کردند که بدون تغییر در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، پروندههایی نظیر اپستین تکرار خواهند شد. فمینیسم با طرح مفاهیمی چون «فرهنگ تجاوز» (rape culture) نشان داد که مشکل صرفاً در رفتار فردی نیست، بلکه در نظامی ریشه دارد که آزار جنسی را بیاهمیت جلوه میدهد، قربانی را مقصر معرفی میکند و برای مردان قدرتمند مصونیت میسازد.
فمینیستها همچنین یادآوری کردند که تاریخ معاصر پر از نمونههایی است که در آن روابط جنسی با نوجوانان در فیلمها، موسیقی و هنر بهشکلی «طبیعی» یا «هیجانانگیز» تصویر شده است. این بازنماییها به عادیسازی خشونت علیه زنان و دختران انجامید و نسلها را با این باور غلط پروراند که تمایل مردان به دختران نوجوان «طبیعی» یا «بخشی لاینفک از فرهنگ» است.
اپستین تنها فردی نبود که از قدرت و ثروت برای سوءاستفاده بهره برد، اما پروندهاش زمانی مطرح شد که جامعه جهانی آماده شنیدن و واکنش نشان دادن بود. جنبش MeToo که از سال ۲۰۱۷ آغاز شده بود، سکوت طولانی درباره آزار جنسی در محیطهای کار و سیاست را شکست. بنابراین، زمانی که خبر بازداشت اپستین منتشر شد، جامعه جهانی با حساسیتی بیسابقه به آن واکنش نشان داد. این همزمانی باعث شد اپستین به نماد جهانیِ فرهنگ بیمار بدل شود و پروندهاش فراتر از مرزهای آمریکا اهمیت یابد.
رسانه بهمثابه ابزار افشاگری
یکی دیگر از نکات کلیدی در این ماجرا، نقش رسانهها در افشای حقیقت بود. بسیاری از قربانیان سالها تلاش کرده بودند صدایشان شنیده شود و دادگاه یا پلیس به شکایتهایشان بیاعتنایی کرده بودند. فقط زمانی که روزنامهنگاران تحقیقی مانند جولی براون از میامیهرالد مجموعه گزارشهای مستند و دقیق منتشر کردند، افکار عمومی و نهادهای قضایی مجبور به واکنش شدند. این موضوع نشان میدهد رسانه آزاد و مستقل یکی از مهمترین ابزارهای مقابله با قدرتهای فاسد است.
قدرت، شهرت و سوءاستفاده جنسی
یکی از ویژگیهای مشترک پرونده اپستین و موارد مشابه در سراسر جهان، نقش قدرت و شهرت در تسهیل آزار جنسی است. افرادی که در سیاست، هنر، تجارت یا ورزش موقعیت برجستهای دارند، اغلب به دلیل ترس دیگران از افشای روابط یا از دست دادن موقعیت اجتماعی، میتوانند مرتکب سوءاستفاده شوند. قدرت مالی و سیاسی به آنها این امکان را میدهد که قربانیان را در مضیقه قرار دهند، ساکتشان کنند و از مجازات بگریزند.
این الگو نشان میدهد جرمهای جنسی صرفاً ناشی از رفتار فردی نیست، بلکه در بسیاری از مواقع ساختارهای اجتماعی و فرهنگی همدست میشوند. رسانهها و تحلیلگران حقوقی بارها یادآوری کردهاند که بدون وجود شفافیت، پاسخگویی و کنترل اجتماعی، این نوع سوءاستفادهها به شکل چرخهای تکرارشونده ادامه خواهد داشت.
در ایران نیز پروندههایی وجود داشتهاند که نشان میدهند سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان (هرچند کمتر رسانهای شده)، با قدرت و نفوذ مرتبط بوده است. نمونههایی در حوزه ورزش، هنر و سیاست گزارش شده که در آنها فردی با موقعیت اجتماعی بالا اقدام به آزار جنسی کرده یا شبکهای از سوءاستفاده ایجاد کرده است.
فعالان اجتماعی و حقوق کودک در ایران تأکید میکنند که فرهنگ سکوت و ترس از انگ اجتماعی، قربانیان را از افشاگری بازمیدارد. در بسیاری از موارد، والدین یا نزدیکان قربانی نیز تحت فشار اجتماعی یا اقتصادی ترجیح میدهند موضوع را پنهان کنند. این الگو مشابه آن چیزی است که در پرونده اپستین مشاهده میکنیم؛ قدرت و ثروت، ابزار سرکوب صدای قربانیان.
روانشناسی مدرن و تحلیل رفتار سوءاستفادهگران
روانشناسان مدرن معتقدند سوءاستفاده جنسی اغلب با تمایل به کنترل، سلطه و ابراز قدرت مرتبط است. رفتارهای جنسی بیمارگونه در بسیاری از قربانیان و متجاوزان ریشه در عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی دارد. برخی از تحلیلها نشان میدهند که سوءاستفادهگران ممکن است خود سابقه سوءاستفاده داشته یا در محیطی پر از تبعیض و نابرابری رشد کرده باشند.
راهکارهای روانشناختی مقابله با این رفتارها شامل آموزش قربانیان برای شناخت هشدارها، ایجاد حمایت اجتماعی و روانی و آموزش عموم جامعه برای شناسایی رفتارهای خطرناک است. افزون بر این، روانشناسان توصیه میکنند نظام قضایی و آموزشی باید با الگوهای حمایتی، امکان بازگویی تجربه را برای قربانیان فراهم کند و فرهنگ ترس و انگ اجتماعی را کاهش دهد.
در فرهنگ مردسالارانه، معمولاً قربانیان و افشاگران مورد سرزنش قرار میگیرند. برخی پاسخهای رایج شامل تهمتزدن به قربانی، زیر سؤال بردن اعتبار او، انگ «دروغگو» یا «بیعفت» و القای احساس شرم است. این توجیهها، سوءاستفاده جنسی را بهصورت پنهان تقویت میکنند و باعث میشوند قربانیان سکوت کنند.
فمینیسم با برجسته کردن حقوق زنان و کودکان، به تغییر این نگرش کمک کرده است. آموزش حقوق جنسی، تأکید بر لزوم رضایت آگاهانه و بازتعریف فرهنگ قدرت در روابط انسانی، از راهکارهایی است که جنبشهای فمینیستی و حقوق بشری ارائه کردهاند.
در تاریخ، برخی رؤسای جمهور و رهبران سیاسی درگیر پروندههای اخلاقی و سوءاستفادههای جنسی شدهاند. نمونههایی مانند بیل کلینتون در آمریکا، فرانسیسکو فرانکو در اسپانیا و ژان کلود دووالیه در هائیتی نشان میدهند که حتی بالاترین مقامها نیز میتوانند تحت تأثیر قدرت و مصونیت قانونی مرتکب رفتارهای غیراخلاقی شوند. این موارد، ضرورت نظارت عمومی، شفافیت و رسانه آزاد را پررنگتر میکند.
نقش ایلان ماسک در جنجال اخیر پرونده جفری اپستین، نشان میدهد که چگونه فردی قدرتمند در عرصه فناوری میتواند در فضای عمومی نقش سیاسی ایفا کند. در ژوئن ۲۰۲۵، ماسک در شبکه اجتماعی X (توئیتر سابق) پستی منتشر کرد و مدعی شد نام دونالد ترامپ در «فایلهای اپستین» آمده است و همین موضوع را دلیل اصلی عدم انتشار فایلها از سوی مراجع رسمی دانست. این ادعا در شرایطی مطرح شد که پرونده اپستین سالهاست نماد سوءاستفاده ساختاری مردان ثروتمند و قدرتمند از دختران نوجوان و زنان آسیبپذیر تلقی میشود و هرگونه اشاره به نام سیاستمداران مشهور در آن میتواند پیامدهای سنگینی داشته باشد.
ماسک در همان پست، ضمن متهم کردن دستگاههای سیاسی و قضایی به «پنهانکاری»، تأکید کرد که افشای کامل این پرونده یکی از اولویتهای اصلی حزب سیاسیِ تازهتأسیساش، موسوم به America Party خواهد بود. به این ترتیب اتهام سنگینی علیه ترامپ مطرح کرد و آن را به ابزاری برای معرفی پروژه سیاسیاش بدل ساخت. با این حال، نکته مهم آن است که ماسک هیچ سند یا مدرک مستقیمی ارائه نکرد و صرفاً به ادعا بسنده کرد؛ ادعایی که بهسرعت در رسانهها بازتاب یافت و سپس با حذف پست، بیش از پیش مبهم و جنجالی شد.
منتقدان ماسک، این اقدام را بیشتر تاکتیک سیاسی تعبیر کردند تا افشاگری جدی. آنها معتقدند ماسک در تقابل با ترامپ و سیاستهای اقتصادی او، تلاش دارد از پرچم «شفافیت» برای تخریب وجهه سیاسی رقیب بهرهبرداری کند. برخی تحلیلگران نیز اشاره کردند که حذف پست پس از انتشار، نشانهای از بیپایهبودن ادعا یا هراس از تبعات حقوقی احتمالی است. با این حال، این اتفاق نشان داد که حتی شایعات و پستهای کوتاه افراد پرنفوذ میتواند بهسرعت فضای عمومی و رسانهای را ملتهب کند و اعتبار سیاسی رئیسجمهور را به چالش بکشد.
ترامپ و نزدیکانش بهسرعت واکنش نشان دادند و هرگونه مشارکت در اقدامات مجرمانه اپستین را رد کردند. آنها تأکید داشتند که حتی اگر نام ترامپ در برخی اسناد تماس یا لیست پروازهای اپستین وجود داشته باشد، دلیلی بر دخالت در سوءاستفادهها نیست. این استدلال، همان چیزی است که بسیاری از سیاستمداران و چهرههای مشهور نامبردهشده در این پرونده به کار بردهاند؛ یعنی تفکیک میان آشنایی یا ارتباط اجتماعی با اپستین و مشارکت در جرم.
از سوی دیگر، ماجرای ماسک نشان داد که انتشار کامل و بیسانسور اسناد اپستین مطالبهای مهم برای جامعه مدنی است. تا زمانی که فقط بخشهایی از این پرونده در دسترس باشد، فضای شایعه و بهرهبرداری سیاسی باز خواهد ماند. وعده ماسک مبنی بر قرار دادن این موضوع در صدر اولویتهای حزبیاش نیز نشان میدهد که حتی فناوریسالاران نوین، بهخوبی از ظرفیت افشاگریهای جنجالی برای جلب حمایت عمومی آگاهند.
در نهایت، این پرسش همچنان باقی است: آیا چنین ادعاهایی، ولو بدون مدرک، میتوانند اعتماد عمومی به سیاستمداری چون ترامپ را تضعیف کنند؟ پاسخ، تا حد زیادی مثبت است. زیرا در فضای رسانهای امروز، صرفاً شنیدهشدن نام شخص در کنار پروندهای به عظمت اپستین کافی است تا بر وجهه عمومی او سایهای سنگین بیفکند. از این منظر، اقدام ماسک گرچه از نظر حقوقی قابل اثبات نیست، اما در میدان سیاست، تأثیری نمادین و ماندگار بر شمایل سیاسی ترامپ بر جای خواهد گذاشت.
آیا فردی که در چنین پروندههایی مشارکت دارد شایسته رهبری جامعه است؟
پاسخ تحلیلگران حقوقی و اجتماعی به این پرسش غالباً منفی است. مشارکت در سوءاستفاده جنسی نشاندهنده ضعف اخلاقی، سوءاستفاده از قدرت و عدم توانایی برای احترام به حقوق دیگران است. رهبر و نماینده جامعه باید شایسته اعتماد، مسئولیتپذیری و رعایت اصول انسانی باشد؛ فردی که در پروندههای سوءاستفاده مشارکت دارد، این شایستگیها را از دست داده و نمیتواند الگوی قابل قبولی برای جامعه باشد.
اهمیت بررسی پروندههای مشابه
بررسی پرونده اپستین و موارد مشابه، فراتر از رسوایی اخلاقی یا جنایی، به ما نشان میدهد که چگونه ساختارهای قدرت، شهرت و ثروت میتوانند عدالت را تضعیف کنند و امنیت روانی و جسمی گروههای آسیبپذیر را به خطر اندازند. این پروندهها بهعنوان نمونههای آموزشی، به جامعه و قانونگذاران هشدار میدهند که بدون نظارت، شفافیت و پاسخگویی، سوءاستفادهها تکرار خواهند شد.
توجه به این پروندهها به قربانیان قدرت میدهد که صدای خود را به گوش جامعه و رسانهها برسانند و نشان میدهد که سکوت فرهنگی، شرم و ترس از انگ اجتماعی باید شکسته شود. رسانهها و فعالان اجتماعی نقش کلیدی در افشای این موارد و حمایت از قربانیان دارند و میتوانند باعث تغییر قوانین و فرهنگ شوند.
واکنش رسانهها به پرونده اپستین گسترده بود و افشای اسناد، عکسها و روایتهای قربانیان، توجه عمومی و قانونی را به این موضوع جلب کرد. فعالان اجتماعی و حقوق بشر نیز با کمپینها و تلاشهای آموزشی، نشان دادند که مبارزه با سوءاستفاده جنسی نیازمند همکاری اجتماعی، قانونی و فرهنگی است. رسانهها نهفقط ابزار اطلاعرسانی، که عامل فشار اجتماعی برای عدالت و پاسخگویی هستند.
جنبشهای فمینیستی و حقوق بشر توانستند دیدگاه جامعه را درباره روابط جنسی و رضایتمندی تغییر دهند. مفاهیمی مانند رضایت آگاهانه، حقوق کودکان و حمایت از قربانیان، دیگر صرفاً شعار نیستند بلکه در بسیاری از قوانین و آموزشها وارد شدهاند. فمینیسم نشان میدهد که روابط قدرت نامتوازن، بهویژه بین بزرگسالان و کودکان، هرگز نمیتواند رضایت واقعی ایجاد کند و آموزش و آگاهی، ابزار اصلی پیشگیری است.
تحلیل روانشناسی مدرن نشان میدهد سوءاستفاده جنسی اغلب ریشه در عوامل قدرتطلبی و کنترل دارد. پیشگیری نیازمند آموزشهای روانشناختی، حمایت اجتماعی و فرهنگسازی است. مدارس، خانوادهها و نهادهای اجتماعی باید در شناسایی رفتارهای خطرناک و ارائه حمایت موثر به قربانیان نقش فعال داشته باشند.
راهکارها شامل آموزش به کودکان برای شناخت رفتارهای خطرناک، ایجاد خطوط تماس امن و مراکز حمایتی، آموزش والدین و معلمان برای شناسایی هشدارها، اصلاح قوانین برای حمایت از قربانیان و جلوگیری از سوءاستفادهگران هستند.
نمونههای جهانی و ایرانی نشان میدهند که سوءاستفادههای جنسی با قدرت و نفوذ اجتماعی ارتباط مستقیم دارند. فرهنگ مردسالارانه و ترس از انگ اجتماعی، همواره قربانیان را مجبور به سکوت کرده است. با آموزش، رسانه مستقل و قوانین حمایتکننده، میتوان این چرخه را شکست.
بهویژه رهبری جامعه نیازمند اخلاق، شفافیت، مسئولیتپذیری و احترام به حقوق دیگران است. فردی که در سوءاستفاده جنسی دست دارد، این شایستگیها را از دست داده و نمیتواند الگوی قابلقبولی برای جامعه باشد. تاریخ نشان داده رؤسای جمهوری و رهبران سیاسی که درگیر رفتارهای غیراخلاقی بودهاند، اعتماد عمومی را خدشهدار کرده و آسیبهای اجتماعی و فرهنگی گستردهای به بار آوردهاند.
پرونده اپستین، به همراه نمونههای مشابه در سطح جهانی و ایران، یادآور این است که فرهنگ سکوت، نابرابری قدرت و توجیه مردسالارانه، زمینه را برای سوءاستفاده فراهم میکند. با رشد آگاهی و اطلاعرسانی، ارتقای فرهنگ، رسانه آزاد، جنبشهای حقوق بشر، آموزش فمینیستی و حمایت قانونی از قربانیان میتوان این الگوها را شکست.
توجه به چنین پروندههایی برای جامعه مهم است، زیرا نشان میدهد قدرت و شهرت هرگز نباید پوششی برای سوءاستفاده باشد و به قربانیان این پیام را میدهد که سکوت، تنها گزینه نیست. بررسی این پروندهها، فرصت اصلاح فرهنگی، قانونی و اجتماعی ایجاد میکند تا نسلهای آینده در محیط امنتری زندگی کنند.
پایگاه خبری لوقمه، بروز ترین اخبار ایران و جهان در یک لوقمه
✦
‘پایان مقاله’