سینمای جهان فیلم و سریال

نقد و بررسی فیلم Heldin | مصائب یک پرستار

نقد و بررسی فیلم Heldin

فیلم Heldin با نام انگلیسی Late Shift که در فارسی «شیفت آخر وقت» ترجمه شده، محصول مشترک آلمان و سوئیس است که نمایش‌گر یک شیفت کاری پرستاری با نقش آفرینی لئونی بنش است. این اثر اولین بار در ۷۶امین دورۀ جشنواره فیلم برلین نمایش داده شد و پس از استقبال خوب، کشور سوئیس این فیلم را به عنوان نمایندۀ خود برای اسکار امسال انتخاب کرده است.

یکی از اقشاری که همواره سینما نسبت به آن کم‌لطفی کرده است، کادر درمان بوده است. حتی از خودگذشتگی‌ها و فداکاری‌های این قشر زحمتکش در دوران پاندمی کووید ۱۹ باعث نشد که سینما نگاهی متمرکزتر به این قشر داشته باشد. وقتی از شما درخواست فیلمی با قهرمانی در شغل پلیس کنم، می‌توانید صدها فیلم معرفی کنید، اگر از شما دربارۀ کاراکتر اصلی در شغل خبرنگار، وکیل، معلم، مهندس و بسیاری دیگر از مشاغل قابل احترام دیگر بپرسم فیلم‌های متعددی به ذهنتان خطور خواهد کرد اما وقتی صحبت از کادر درمان می‌شود فیلم‌هایی که در ذهن ما مرور می‌شود به شدت محدود می‌شود. جالب اینکه بخش زیادی از همان تعداد محدود را هم فیلم‌های جنایی روانشناسانه‌ای تشکیل می‌دهند که ربط خاصی به کادر درمان و چالش‌هایشان ندارند و این در حالیست که یک روز در بیمارستان خودش پتانسیل ده‌ها فیلم و سریال جذاب و تماشایی را دارد. با وجود گذشت دهه‌ها، کماکان تنها فیلم‌های درخشانی که بنده دربارۀ این قشر دیده‌ام یکی فیلم مرحوم دیوید لینچ بزرگ به نام «مرد فیل نما» ۱۹۸۱ با نقش‌آفرینی آنتونی هاپکینز و دیگری فیلم «بیدارگری‌ها» از پنی مارشال با نقش‌آفرینی رابرت دنیرو و رابین ویلیامز فقید بوده است. حال در سال ۲۰۲۵ میلادی و به دنبال بی‌توجهی همیشگی هالیوود به چنین مسائلی، فیلمی تحت عنوان «شیفت آخر وقت» توسط آلمان و سوئیس ساخته شده است که اثری قابل توجه و قابل نقد است. در ادامه با نقد و بررسی این اثر همراه باشید:

سه‌خطی: داستان پرستاری که در یک شیفت کاری شبانه در بخش انکولوژی بیمارستانی در سوئیس است که از بحران کمبود نیرو رنج می‌برند و این پرستار باید در یک شیفت کاری همزمان به چندین بیمار با ده‌ها مشکل جسمانی و روحی رسیدگی کند.

نقد و بررسی فیلم Heldin | مصائب یک پرستار - گیمفا

«شیفت آخر شب» به کارگردانی پترا بیوندینا ولپ، کارگردان ۵۵ سالۀ سوئیسی، اثری بی‌شیله‌پیله و قابل احترام است. اثری که مشخصا سازنده‌اش دغدغه دارد و در کنارش سینما هم بلد است. او فیلم را با نمایی از روپوش‌های بیمارستانی آغاز می‌کند که به نوعی ادای احترامی به کادر درمان هم محسوب می‌شود. در ادامه عنوان فیلم روی صفحه نقش می‌بندد و دوربین زنی به نام «فلوریا» را همراهی می‌کند که از اتوبوسی پیاده می‌شود و وارد بیمارستان می‌شود. با همکارش صحبتی کوتاه می‌کند و روپوشش را به تن می‌کند تا آمادۀ شیفت کاری‌اش شود. در همین دیالوگ‌های ابتدایی اشاره‌ای به وضعیت زندگی شخصی نابه‌سامان او هم می‌شود که نقش‌آفرینی قدرتمند لئونی بنش تکمیل‌کنندۀ آن است.

بگذارید پیش از اینکه جلوتر رویم کمی دربارۀ لئونی بنش صحبت کنیم. حقیقتاََ بار اصلی فیلم روی دوش او قرار دارد به طوری که تقریباََ در هر صحنه‌ای در طول فیلم، او در میزانسن به چشم می‌خورد. به حدی نقش‌آفرینی او در طول این فیلم مهم و حائز اهمیت است که حتی می‌توانم بگویم سطح کلی اثر را می‌توان با سطح بازی او ارزیابی کرد. لئونی بنش به قدری بازیگر کاربلدی است که توانسته از پس این نقش دشوار بربیاید و تصویری حقیقی و دقیق از یک پرستار ارائه کند. این بازیگر ۳۴ سالۀ آلمانی دو سال پیش با فیلم The Teachers’ Lounge – که نامزد بهترین فیلم خارجی اسکار هم شد- قدرت بازیگری خود را نمایش داده بود و در آن فیلم هم به عنوان یک معلم تازه‌وارد در مدرسه ظاهر شده بود که نقشی پرچالش محسوب می‌شد و به خوبی از پس آن برآمد. انتخاب لئونی بنش برای این نقش از بهترین تصمیمات پترا بیوندینا ولپ (کارگردان اثر) بوده است. بنش برای آماده‌سازی برای این نقش چندین کتاب و متن مرتبط با تجربیات واقعی پرستاران را مطالعه کرده و حتی دوره‎‌ای آموزشی را در بیمارستان کانتونال لیستالِ سوئیس گذرانده و در کنار پرستاران آنجا به مهارت‌های تزریق، اندازه‌گیری فشار خون و مهم‌تر از آن، تعامل با بیماران مسلط شد. همچنین یک پرستار به عنوان مشاور در تیم سازندگان اثر در سر صحنه حضور داشته تا تلاش کند همه چیز در نزدیک‌ترین حالت به واقعیت پیش برود. چنین وسواسی در کار بنش و سازندگان سبب شده است تا یکی از دقیق‌ترین و واقعی‌ترین تصاویر تاریخ سینما از شغل زحمتکش پرستاری را شاهد باشیم.

در حقیقت پیش از بنش باید از کارگردان فیلم قدردانی کرد که به درستی دست بنش را برای این نقش‌آفرینی چنین باز گذاشته است. دوربین فیلم خوب و به‌اندازه است و همواره همراه و دنبال‌کنندۀ کاراکتر فلوریا (لئونی بنش) است. هر جا که او می‌رود ما هم با او همراه هستیم و همین دوربین مهم‌ترین عنصر در خلق شخصیت اصلی است. دوربین او کاملاََ ساده این کار را انجام می‌دهد و کارگردان به هیچ وجه قصد ندارد خودنمایی کند و این نکتۀ مثبت فیلم «شیفت آخر شب» محسوب می‌شود. دکوپاژ او هم خوب کار می‌کند و نماهای لانگ‌شات، مدیوم‌شات و کلوز-آپ به اندازه هستند. به گونه‌ای که هم به کاراکتر اصلی نزدیک شویم و هم درگیر کارهای او و تعاملاتش با بیماران شویم.

نقد و بررسی فیلم Heldin | مصائب یک پرستار - گیمفا

از همان دقیقۀ ابتدایی شروع شیفت فلوریا دوربین پرتحرّکی را شاهد هستیم که با هر حرکتی از سوی فلوریا آن هم جابه‌جا می‌شود تا تنش حاضر در فیلمنامه را تصویر کند. در کنار این دوربین مستند‌گونۀ درست، موسیقی متن سادۀ همراهی وجود دارد که به درستی به خلق اتمسفر فیلم کمک می‌کند. اصلی‌ترین نکتۀ قابل ستایش فیلم این است که از تمامی ابزارهای لازمش برای ارائۀ هدفش، در همان حد لازم کمک می‌گیرد و این باعث می‌شود هم دوربین، هم موسیقی متن، هم طراحی صحنه و هم طراحی لباس در عین سادگی، اثر را روبه‌جلو ببرند.

رفته رفته با افزایش تنش فیلمنامه که در نقش‌آفرینی قدرتمند بنش هم به چشم می‌خورد، دوربینی پرتحرّک و موسیقی پرتنش هم در خلق این اتمسفر کمک می‌کند و باعث می‌شود بیننده هم به خوبی درگیر این شیفت کاری پرستار شود؛ به گونه‌ای که بیننده سنگینی و حجم بالای کار روی دوشش سنگینی می‌کند و ذهنش حس ناخوشایندی -در چارچوب مدنظر فیلمساز- پیدا می‌کند و این یعنی کاربلدی فیلمساز!

اما حقیقتا «شیفت آخر شب» با اینکه در ساخت شخصیت اصلی در شغل پرستار موفق است اما نمی‌تواند کاراکترهای فرعی قدرتمندی بسازد و تعامل میان فلوریا و بیماران آن حس و حال واقعی را ندارد. در حقیقت تمامی کاراکتر بیماران در حد یک تیپ می‌توانند به پیشرفت داستان و تکمیل شخصیت اصلی کمک کنند و در این زمینه موفق هستند اما خود به شخصیت‌هایی به‌یاد‌ماندنی تبدیل نمی‌شوند و ارتباط میان آنها با فلوریا چندان درگیرکننده نیست، با اینکه اکثراََ بیمارانی سرطانی هستند که در شرایطی تلخ قرار دارند و چنین موردی دست فیلمساز را برای ساخت ارتباطی تأثیرگذار و به یاد ماندنی باز می‌گذارد. البته این میزان تعامل در همۀ کاراکترها به یک گونه نیست و برخی کاراکترها از پرداخت بهتری برخوردارند و ارتباط میان آنها و فلوریا کمی ساخته می‌شود و برخی خیر. برای مثال ارتباط میان فلوریا و کاراکتر مرد جوان پولدار- که با بیمۀ خصوصی در اتاقی جداگانه قرار دارد- از نقاط ضعف فیلم است. فیلم نمی‌تواند این کاراکتر را به عنوان یک بیمار اعصاب‌خرد‌کن جوری بسازد که وقتی ما شاهد رفتارهای تندی از جمله پرتاب ساعت ۴۰ هزار فرانکی او از پنجره هستیم فلوریا را کاملاََ تأیید کنیم و این یک ضعف قابل توجه در طول فیلم است چرا که برخلاف تمامی نکات مثبتش حتی باعث دوری ما از کاراکتر اصلی فیلم می‌شود و دیگر با آن قهرمان مدنظر فیلمساز فاصله می‌گیرد.

مثلا آنجایی که فلوریا قرص‌های دو بیمار را با هم اشتباه می‌گیرد تصمیمی کاملاََ منطقی و قابل درک است و بیننده هم چنین چیزی را می‌پذیرد چرا که در طول مدت فیلم تماماََ شاهد کار به‌شدت پرفشار و تلاش بی‌درنگ او برای خدمت‌رسانی به بیماران بوده‌ایم و چنین اشتباهی از سوی او به هیچ وجه دور از ذهن نیست. بماند که او در همین حال دچار عذاب وجدانی می‌شود که وجوه انسانی بیشتری از او را نمایش می‌دهد. همچنین در طول فیلمنامه گرچه پرداخت به زندگی شخصی او سطحی و کم‌جان است؛ اما همین پرداخت کوچک هم در تکمیل ساخت این شخصیت به عنوان یک انسان سمپاتیک مثمر ثمر است.

فیلم در زمینۀ ساخت یک زن پرستار زحمتکش کاملاََ موفق است و در کنار آن کاملاََ موفق به نمایش دادن سختی‌های این شغل ارزشمند شده است. بنابراین وقتی آن فکت‌های پایانی دربارۀ بحران کمبود تعداد پرستان روی صفحه نقش می‌بندند بیننده نه تنها آن را شعاری و بیرون از فیلم نمی‌داند بلکه به عنوان هشداری مهم آن را می‌پذیرد تا اگر فردا روزی شاهد اعتراضات پرستاران بود، با آنها همذات‌پنداری کند.

طبق آمارهای رسمی در حال حاضر در کشور خودمان ایران، با کمبود ۱۰۰ هزار پرستار مواجه‌ایم. معضلی که حتما باید برایش چاره‌ای اندیشید.

نقد و بررسی فیلم Heldin | مصائب یک پرستار - گیمفا

نمره نویسنده به فیلم: ۷ از ۱۰


پایگاه خبری لوقمه، بروز ترین اخبار ایران و جهان در یک لوقمه

مشاهده منبع خبر


‘پایان مقاله’

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *