این روزها فرمول کلیشهای و خستهکنندهای که گریبان ژانر «جهان باز» را گرفته، برای همهی گیمرها آشناست. همان طراحی شلوغ و پر از چکلیست روی نقشه که بهویژه در بسیاری از عناوین یوبیسافت دیدهایم و حتی فراتر از آن، در شمار زیادی از بازیهای مدرن تکرار شده است. نتیجهاش هم مشخص است: گیمپلی یکنواخت، فرسایشی و بیروح.
البته اشتباه نکنید؛ همین فرمول خستهکننده روزگاری برای من هم اعتیادآور بود. اما خوشحالم که در دوران نوجوانیام زود به خودم آمدم و فهمیدم چهقدر وقت و انرژی را صرف این بازیها کردهام، پیش از آنکه همهچیز از کنترل خارج شود. به همین دلیل اینجا فهرستی از بازیهای جهان باز را معرفی میکنم که نهتنها شما را خسته نمیکنند، بلکه هر کدام ویژگی منحصربهفردی دارند که تجربهای تازه و غوطهورکننده به شما میدهند؛ بدون آن چکلیستهای لعنتی روی نقشه.
۱۰. Sable؛ یک ماجراجو و هاوربایک او
شروع این فهرست با Sable کاملاً درست بهنظر میرسد؛ هرچند ممکن است این بازی برای برخی بازیکنان «دوستداشتنی» نباشد. با این حال، مطمئن باشید که تمام المانهای لازم برای ارائه جهان باز جذاب را دارد، بیآنکه به ورطهی خستگی بیفتد.
این عنوان که از کمیکهای «موئبیوس» الهام گرفته، شما را به جهانی خلوت و بیابانی میبرد؛ جایی که تنها قطبنمای شما کنجکاوی است، آنهم در سفری برای تکمیل «مناسک بلوغ».
نه خبری از اهداف مشخص است، نه مبارزه و نه حتی مرگ. فقط شما هستید، هاوربایک دستسازتان و دنیایی پر از سازهها و معماهای سرگرمکننده. اگر به بازی فرصت دهید و با حوصله پیش بروید، چیزهای زیادی برای دوستداشتن و تحسین در آن پیدا خواهید کرد.
۹. Bully؛ بازگشت به مدرسه
Bully برای بسیاری از ما یک «لذت گناهآلود» در دوران کودکی بود. من نخست روی پلیاستیشن ۲ و بعد بارها روی ایکسباکس ۳۶۰ نسخه Scholarship این بازی را تجربه کردم. شهر کوچک بولورث و تمام شیطنتهایی که میشد در آن انجام داد، هنوز هم در ذهنم زندهاند. نقشهی بازی کوچک اما پرجزئیات است و میتوان در آن فعالیتهایی مثل کارتینگ در شهربازی کنار ساحل، اذیت کردن اهالی شهر یا دانشآموزان و حتی شغلهای عجیب مثل چمنزنی یا پخش روزنامه را انجام داد.
همین تنوع باعث شده Bully یکی از معدود بازیهای جهان باز کلاسیک باشد که هنوز هم حس خستگی به شما منتقل نمیکند. برای همین است که هرگز راکستار را بابت نساختن دنبالهای برای آن نمیبخشم؛ چون این بازی ثابت کرد یک دنیای کوچک هم میتواند تجربهای پرانرژی و بهیادماندنی بسازد.
۸. The Elder Scrolls V: Skyrim؛ جهان در دستان تو
راستش را بخواهید، من در نوجوانی طرفدار پروپاقرص Skyrim نبودم، اما امروز بیش از هر زمان دیگری میفهمم چه تأثیر بزرگی بر جامعهی گیمرها داشته است. راستش این فهرست بدون حضور یکی از غولهای بتسدا ناقص میبود. دلیل اصلی اینکه Skyrim را میتوان یک بازی جهان باز متفاوت دانست، دنیای غوطهورکنندهی آن است. دنیایی که گاهی آنقدر راحت و صمیمی بهنظر میرسد که حس میکنی میخواهی در آن زندگی کنی.
هیچ عجلهای برای انجام مأموریتها وجود ندارد. بازیکن آزاد است با سرعت خودش کاوش کند و در این میان با انبوهی از مأموریتهای متنوع روبهرو میشود: از شکار اژدها گرفته تا ورود به ماجراهای سیاسی انجمنها و جناحهای مختلف.
مهمتر از همه این که Skyrim با مادها (Mods) طی این سالها جان گرفته است. جامعهی مادینگ این عنوان آنچنان فعال است که میتوانید صدها ساعت محتوای جدید به بازی اضافه کنید و باز هم خسته نشوید؛ همین ویژگی است که آن را در برابر یکنواختی مقاوم میکند.
۷. A Short Hike؛ پرواز کوتاه و آرام
دلزدگی از سرگرمی مورد علاقه، حسی است که همه تجربه کردهایم، تا اینکه ناگهان چیزی کوچک و غیرمنتظره دوباره عطش را در وجود ما به وجد میآورد.
برای من این اتفاق با A Short Hike رخ داد؛ یک بازی مستقل جمعوجور و دوستداشتنی که به من نشان داد چگونه یک دنیای کوچک و رنگارنگ میتواند حس کشف خویشتن را القا کند.
هدف اصلی شما ساده است: رسیدن به قلهی نقشه. اما در این مسیر، فعالیتهای جذاب زیادی انتظار شما را میکشند؛ از صحبت با شخصیتهای بامزه گرفته تا کشف رازهایی که در نهایت با «پَرها» پاداش میگیرند و به شما کمک میکنند سریعتر پیش بروید. این بازی همیشه در بحث «بازیهای دنج و آرامشبخش» مطرح میشود. کافی است در یک عصر زمستانی با یک فنجان قهوه و کنسول دستی کنار دستتان آن را تجربه کنید تا بفهمید چهقدر میتواند آرامشبخش باشد.
۶. The Legend of Zelda: Breath of the Wild؛ آزادی خلاقانه از همان قدم اول
من عمداً Breath of the Wild را بهجای دنبالهاش (Tears of the Kingdom) انتخاب کردم، چون نسخهی جدیدتر چند ویژگی دارد که کمی آن را سنگین و دستوپاگیر میکند. با این حال، BOTW در زمان انتشار نشان داد که آزادی بازیکن چهقدر میتواند به ارزش یک دنیای جهان باز اضافه کند. این نسخهی مدرن از سری زلدا، با طراحی هوشمندانه خود وقت شما را تلف نمیکند و کاوش در آن همیشه پاداشدهنده است. هیچ چکلیست آزاردهندهای روی نقشه نمیبینید و همهچیز به حس کنجکاوی شما بستگی دارد.
البته ایراداتی هم هست؛ مثل تعداد بیپایان بذرهای «Korok» یا تکراری شدن بعضی از دانجنها. اما در مجموع، Breath of the Wild ثابت میکند که یک «بازی جهان باز» میتواند همزمان وسیع و لذتبخش باشد، بدون آنکه شما را خسته کند.
۵. Promise Mascot Agency؛ نجات شخصیتهای کارتونی
Promise Mascot Agency احتمالاً نامی است که به گوشتان نخورده است، چه برسد به اینکه بازیاش کرده باشید. همین ناشناخته بودن شاید دلیل خوبی باشد تا بدون هیچ پیشزمینهای تجربهاش کنید. در این بازی نقش یک عضو سابق یاکوزا را ایفا میکنید که به قعر سقوط کرده و تنها امیدش زنده کردن یک آژانس با شخصیتهای کارتونی است.
ماجراهای بازی هم به اندازه داستان آن دیوانهوار هستند: یکبار باید ماسکاتهای بیچاره را از موقعیتهای خندهدار نجات دهید و بار دیگر پشت کامیون مجهز به سلاحهای مرگبار بنشینید و در جادهها بتازید!
اگر با جنبهی «ابلهانه» و غیرمنطقی بازی کنار بیایید، یک ماجراجویی طنزآمیز جهان باز نصیبتان میشود که یادآور جنون بازیهایی مثل Saints Row است.
۴. Cyberpunk 2077؛ دیستوپیایی غوطهورکننده
بارها از Cyberpunk 2077 بهعنوان یکی از بهترین بازیهای جهان باز یاد کردهام و دلیل آن مشابه بازی Skyrim است. «نایت سیتی» یکی از غوطهورکنندهترین دنیاها میان عناوین جهان باز است، زیرا جزئیات زیادی را در خود جای داده و شخصیتهایی بهیادماندنیای دارد. پایانهای متنوع بازی و بستهالحاقی Phantom Liberty هم حتی عمق بیشتری به روایت بازی و ارائه دنیای آن میدهند.
شاید بگویید که بازی پر از مأموریتهای فرعی و آیکونهای روی نقشه است، اما نکته اینجاست: این فعالیتها تکراری و خستهکننده نمیشوند، مگر آنکه خودتان بخواهید همه را پشتسرهم انجام دهید. علاوه بر این، جامعهی مادینگ بازی Cyberpunk 2077 یکی از فعالترینهاست و تجربهی بازی را همیشه تازه نگه میدارد. همین موضوع باعث شده بازی برای من هیچوقت به دام یکنواختی نیفتد.
۳. Gravity Rush؛ ماجراجویی عجیب کت و داستی
Gravity Rush از آن بازیهای فراموششدهای است که هنوز هم عاشقش هستم. درست مثل Sable، این بازی برای همه مناسب نیست، زیرا گیمپلی مبتنی بر جابهجایی گرانش آن ممکن است برای برخی گیجکننده یا حتی سرگیجهآور باشد. اما دنیای مرموز «Hekseville» پر از کارهای متنوع است: از چالشهای زمانی و مأموریتهای کوتاه گرفته تا جمعآوری جواهرات ارزشمند. هیچ چکلیست آزاردهندهای وجود ندارد و با دنیایی فشرده و خاص روبهرو هستیم که هر گوشهاش چیزی برای تجربه دارد.
اگر بتوانید با سبک خاص حرکت و مبارزات بازی کنار بیایید، Gravity Rush برایتان خاطرهانگیز خواهد شد، شک نکنید!
۲. Yakuza 0؛ مهمانی دههی نود
Yakuza 0 نقطهی آغاز شهرت کازوما کیریو و گورو ماجیماست و همزمان نقطه شروع محبوبیت سری در غرب نیز به شمار میآید. این بازی نهتنها داستانی جذاب با دو قهرمان ارائه میدهد، بلکه در بخشهای دیگر نیز میدرخشد. نسخهی دههی ۹۰ محلههای «کامورچو» و «سوتنبوری» پر از فعالیتهای مختلف و مینیگیمهای متنوع است؛ از مدیریت کلابها گرفته تا پیشزمینههای داستانی عجیب و بامزه، هر گوشه از بازی چیزی برای سرگرم شدن وجود دارد. روایت اصلی ممکن است کمی آهسته باشد، اما ترکیب درام جنایی و اکشن پرهیجان، تجربهای «بدون اضافهکاری و تکرار» را ارائه میدهد.
۱. Outer Wilds؛ پرسه در منظومهای در حال فروپاشی
هیچ انتخابی بهتر از Outer Wilds برای رتبهی اول وجود نداشت. بسیاری آن را بهترین بازی مستقل تمام دوران میدانند و دلیلش هم کیفیت حیرتانگیز است. این بازی را نباید با توضیح تجربه کرد؛ باید خودتان واردش شوید. هر بار که با چرخهی زمانی آن روبهرو میشوید، تجربهای متفاوت نصیبتان خواهد شد. هیچ نقشه یا هدف مشخصی وجود ندارد. فقط شما هستید و فضایی غمانگیز اما پر از تخیل، با سیارات و رازهای بیشمار برای کشف کردن.
اگر بازیای میخواهید که دستتان را نگیرد اما همزمان تجربهای عمیق و مسحورکننده ارائه دهد، Outer Wilds همان چیزی است که دنبالش هستید.
پایگاه خبری لوقمه، بروز ترین اخبار ایران و جهان در یک لوقمه
✦
‘پایان مقاله’